جدول جو
جدول جو

معنی شاه طغان - جستجوی لغت در جدول جو

شاه طغان
(طُ)
نام چندتن از پادشاهان ایران بوده است که بر نواحی متعددی حکومت میکرده اند. رجوع به طغانشاه در لغتنامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه جهان
تصویر شاه جهان
(دخترانه)
ملک، سرور عالم، نام یکی از مهمترین قله های رشته کوه آلاداغ در شمال خراسان، نام چندتن ازپادشاهان مغول هند (تیموریان)، نام پسر جهانگیر پادشاه بابری
فرهنگ نامهای ایرانی
(هَِ جَ)
ملک و سرور عالم. شاه دنیا. خداوند گیتی. حاکم دوران. پادشاه دنیا:
بیامد یکی فیلسوفی چو گرد
سخنهای شاه جهان یاد کرد.
فردوسی.
کسی را که شاه جهان خوار کرد
بماند همیشه روانش بدرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(جَ)
ده از بخش میان کنگی شهرستان زابل. دارای 60 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
شهاب الدین. ابن جهانگیر از پادشاهان سلسلۀ بابری و از نواده های امیرتیمور گورکان است که از سال 1036 یا 1037 هجری قمری تا 1068 سلطنت کرده است. شاه جهان مردی هنردوست و هنرپرور بود و در عهد وی انواع صنایع ظریفه و فنون جمیله در هند بحد اتقان و کمال رسید دولتی باشکوه و با عظمت جلوه گر شد. شاه جهان و زنش ممتازمحل هر دو دارای ذوق و قریحۀ ادبی بودند و از او بسبب محیط شعر و ادب مخصوصاً فارسی که در دستگاه و دربار او وجود داشت حکایات و نوادر و مناسب خوانی و بدیهه سرایی نقل میکنند که کمال ذوق و فرهنگ این شاه و ملکه را میرساند در دورۀ شاه جهان ترکیب هنر ایرانی و هندی و فنون ایرانی در هند رواج پیدا کرد و می توان یکی از مظاهر ترکیب این دو تمدن را در عمارت تاج محل که در شهر اگره جهت مدفن زوجه اش ممتازمحل ساخته است دید. و تأثیر سبک معماری اسلامی و بالخصوص ایرانی در این بنا بخوبی مشهود است و کمتر سبک هندی در آن احساس میگردد. در بنای این ساختمان اثرهنرمندان ایرانی امثال امانت خان شیرازی و محمدخان شیرازی دیده می شود. امانت خان شیرازی خطاط که طغرانویس کتبیه های قرآنی آن روضه عالی است سال اختتام آن را چنین نوشته است: ’الفقیر امانت خان شیرای 1048 هجری قمری مطابق دوازدهم سنۀ جلوس مبارک’. از طرف دیگر شاه جهان که معاصر میرعماد حسینی قزوینی استاد خط نستعلیق است بقدری بخطوط او علاقه و شوق داشته است که صاحب تذکرۀ خوشنویسان می نویسد: هر کس برای شاه جهان قطعه ای از خط میر بهدیه می آورد منصب و شهریه ’یکصدی’ صله می گرفت. و حتی پس از قتل میر چند تن از شاگردانش موسوم به آقا عبدالرشید و سید علی نیریزی و خواجه عبدالباقی به دربار شاه جهان مهاجرت کردند و به آنها لقب ’جواهر قلم’ و ’یاقوت قلم’ و غیره اعطا گردید. صنعت زرگری و جوهرنگاری در عهد شاه جهان بدان پایه رسید که تخت مرصعی بنام ’تخت طاوس’ برای زیب بارگاه خود امر بساختن داد و در جشن نوروز سال 1635 م. / 1044 هجری قمریبر آن تخت جلوس کرد. این تخت که از نوادر تحف و آثار بوده مورد شرح و تفصیل مورخان و شعرای نامی آن زمان قرارگرفته است. بر اثر هنرپروری و ذوق و قریحۀ شاه جهان بوده است که شعرای برجستۀ ایرانی بدربار هند مهاجرت می کرده اند از جملۀ آنها که می توان نام برد صائب تبریزی است که قصیده ای در تاریخ جلوس شاه جهان سروده است و کالای سخن او در دربار شاه جهان خریدار داشته است. ابوطالب کلیم همدانی یا کاشانی در نزد شاه جهان و دربار او مقام والایی داشت. محمدقلی سلیم طهرانی در عهد این پادشاه از ایران بهند مهاجرت کرد و در نزد نواب اسلام خان وزیر اعظم معزز و محترم میزیست. قدسی مشهدی که لقب ملک الشعراء شاه جهان را داشت. و بالاخره دربار شاه جهان زمینۀ بسیار مستعدی جهت پرورش زبان و ادبیات فارسی بود. و در عهد همین شاه ترکیب و پیوند دو زبان هندی و فارسی که در قرن چهارم هجری در لاهور شروع شده بود در قرن یازدهم بحد کمال رسید. درباره علاقۀ شاه و ملکه بزبان فارسی داستانهایی نقل می کنند از جمله، اینکه شاه جهان روزی این مصراع را گفت:
آب از هوای روی تو می آید از فرسنگها
ملکه ممتاز محل بالبدیهه آن را جواب داد:
وز هیبت شاه جهان سرمیزند بر سنگها.
همینطور فرزندان شاه جهان، شاهزاده محمد شکوه و جهان آرا بیگم و روشن آرا بیگم که تحت تأثیر محیط شعر و ادب فارسی دربار قرار گرفته بودند. در سال 1658 میلادی اورنگ زیب شاه جهان را معزول کرد و خود به جای پدر به سلطنت نشست. رجوع به سرزمین هند تألیف حکمت ص 50، 93، 94، 109، 120، 119، 131، 125، 133، 134، 140، 125، 540، 148، 159 و لاروس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تغار بزرگ. تغار کلان.
- یک شاه تغار، به طعن، ظرفی سخت بزرگ. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
یک دهن دارد یک شاه تغار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هَِ مُ)
دروازۀ راه مغان. نام یکی از دروازه های بازار ربض بخارا در قدیم بوده است. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1ص 79 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ زَ)
زن ممتاز از دیگر زنان. زن که بر دیگر زنان سروری و برتری داشته باشد
لغت نامه دهخدا
(هَِ زَ)
لقب دختر شاهرخشاه پسر رضاقلی میرزا پسر نادرشاه و مادر محمدقلی میرزای ملک آرا. دومین فرزند فتحعلی شاه. (حاشیۀ سبک شناسی ج 3 ص 397)
لقب شهربانو دخت یزدگرد همسر امام حسین بن علی علیه السلام و مادر حضرت زین العابدین سجاد (ع). (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَ)
شیر. اسد. لیث. غضنفر. حارس:
به شاه ددان کلته روباه گفت
که دانا زد این داستان در نهفت.
ابوشکور
لغت نامه دهخدا
نام رودی بزرگ که از مرو شاهجان گذرد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شه جان، نام جایی است که آن را مرو گویند و شهجان نیز خوانند، (شرفنامۀ منیری)، نام ولایت مرو باشد، (جهانگیری)، نام ولایت مرو باشد و مرو شهری است قدیم از خراسان، (برهان قاطع)، مؤلف انجمن آرا نویسد: مرو را گویند آن را مرو شه جان نیز گفته اند، مرو اعظم بلاد خراسان بود و در میان مرو و نیشابور هفتاد فرسخ است و تا سرخس سی فرسخ و تا بلخ یکصد و دوازده فرسخ وگفته اند که شاهجان و شهجان از برای جلالت مرو گفته اند که بمنزل جان پادشاه است و ظن من این است که مرو شاه جهان بوده نه شاه جان است و حدیث نبوی
در تعریف مرو مروی است و گفته اند بنای آن از ذوالقرنین بود وتهمورس آن را عمارت کرده و هعای بنت اردشیر بهمن در آنجا بناها کرده و در اسلام بریده بن الخصیب صحابی آنجا را تصرف کرده و همانجا درگذشته و مدفون گشته است و مدتها دارالملک مأمون عباسی و سلاطین سلاجقه بود و سلطان سنجر در آنجا مدفون است و خزاین متعدد بر جامع آن موقوف بوده است، و در ورود لشکر تاتار خرابی بسیار دید و منهدم شده است و در این روزگار در تصرف امرای بخارا است، (انجمن آرا) (آنندراج)، و امروزه جزء روسیۀ است:
شد آواز نشاط و شادکامی
ز مرو شاه جان تا بلخ بامی،
نظامی،
رجوع به مرو و مروشاهجان شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دهدز شهرستان اهواز، دارای 77 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات، محصول آن غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاه نشان
تصویر شاه نشان
((نِ))
بر تخت رساننده شاه
فرهنگ فارسی معین